شاد بودن و لذت بردن از زندگی، انشا درباره قدم زدن در کنار ساحل اصلا و ابدا بـه یـه زندگی لوو پر زرق و برق منحصر نمـیشـه، و اصولا بالا بودن مـیزان ثروت و امکانات لزوما منجر بـه لذت بردن از استفاده از اونها و شاد بودن و راضی بودن از زندگی نمـیشـه.
یـه دلخوشیهایی درون زتدگی آدم هستن، کـه درسته کوچیکن، اما مـهمن، اما قشنگن. انشا درباره قدم زدن در کنار ساحل دلخوشیها و شادیهایی کـه رایگان هستن یـا با یـه هزینـهی اندک مـیشـه تهیـهشون کرد و ازشون لذت برد.
در اینجا، ۱۰۰ که تا از دلخوشیهای زندگیم رو براتون مـینویسم، کـه فیالبداهه بـه ذهنم رسید. انشا درباره قدم زدن در کنار ساحل و چون اکثرا انحصار بـه شخص من نداره و عمومـیت داره، امـید دارم کـه شما هم این لذتها رو احساس کنید و پی ببرید کـه در دنیـا چقدر لذتها و دلخوشیها و شادیهای وصف نشدنی هستند، کـه به رایگان یـا بسیـار ارزان انتظار ما رو مـیکشن، و این اشتباه ماست و عمرمون بر فناست، اگه بـه سراغشون نریم و لذتشون رو نادیده بگیریم و قدر ندونیم.
دلخوشیهایی کـه لذت بخش ترین لحظات زندگی انسان رو مـیسازن و اتفاقا رایگان یـا ارزان هستن.
و نـه تنـها بـه زندگی انسان معنا مـیبخشن، کـه با وجود اونها، دنیـا هم جایِ بهتری به منظور زندگی خواهد بود…
۱- دلخوشی یعنی: چای زعفرانی داغِ داغ!
۲- دلخوشی یعنی: یک فنجان کاپوچینو یـا هات چاکلت
۳- دلخوشی یعنی: شکلات ژلهای مـیوهای
۴- دلخوشی یعنی: یـه فیلم خوب ببینی
۵- دلخوشی یعنی: فیش اند چیپس و نوشیدنی کاپرینا!
۶- دلخوشی یعنی: زدن زیر آواز وقتی هیچخونـه نیست
۷- دلخوشی یعنی: نوشتن مطلبی کـه بعدا خودت از خوندنش حسابی کیف کنی
۸- دلخوشی یعنی: صدای زنگ زدن مادرت بـه گوشی موبایلت
۹- دلخوشی یعنی: چشم توی چشم شدن با یک کودک و شکلک درون آوردن براش
۱۰- دلخوشی یعنی: کرم کارامل و ژلهی مـیوهای
۱۱- دلخوشی یعنی: هوا ابری باشـه یـا بارونی و برفی
۱۲- دلخوشی یعنی: توی اولین باری کـه بولینگ بازی مـیکنی، با یک ضربه همـه رو بندازی و Strike کنی!
۱۳- دلخوشی یعنی: خدا کـه هست…
۱۴- دلخوشی یعنی: نامـهیری سربازیت بیـاد!
۱۵- دلخوشی یعنی: آب انگور و دلستر انگور!
۱۶- دلخوشی یعنی: از پیرمرد فروشنده سره چهار راه، دستمال کاغذی بخری
۱۷- دلخوشی یعنی: کامنتهای وبلاگت رو بخونی و تایید کنی
۱۸- دلخوشی یعنی: از پستچی نامـه داشته باشی
۱۹- دلخوشی یعنی: از یکی کـه دوستش داری، اس ام اس برات بیـاد
۲۰- دلخوشی یعنی: بغل و بوسیدن زادهی ۹ ماههات
۲۱- دلخوشی یعنی: انشا درباره قدم زدن در کنار ساحل بگن یـه عالمـه انبه رو یـه تنـه حتما بخوری
۲۲- دلخوشی یعنی: کاکتوست کـه هنوز زنده اس رو حتما آب بدی
۲۳- دلخوشی یعنی: مادرت سبزیپلو با ماهی پخته باشـه!
۲۴- دلخوشی یعنی: یـهویی یـه جا بـه چشم خودت مـیبینی، کـه خدا خیلی هواتو داره…
۲۵- دلخوشی یعنی: شکرِ خدا کـه باز امروز قرار نیست یـه عدهای رو ببینی!
۲۶- دلخوشی یعنی: فردا قراره برات یـه مـهمون خوشگل بیـاد
۲۷- دلخوشی یعنی: منو بیشتر دوس داری، یـا ایگوآنای آبی؟!
۲۸- دلخوشی یعنی: حواست هست کـه خوش قلب و مـهربونی
۲۹- دلخوشی یعنی: وفتِ رانندگی توی دلِ جنگلهای شمال، توی ماه اردیبهشت، سر و دستت رو از پنجره بیرون ببری
۳۰- دلخوشی یعنی: خوابیدنساحل و بیدار شدن با صدایِ دریـا
۳۱- دلخوشی یعنی: سیب زمـینی زغالی و کره
۳۲- دلخوشی یعنی: توی ورق بازی، حاکم کوتی کنی!
۳۳- دلخوشی یعنی: خالی خالی کرهی بادوم زمـینی رو بخوری
۳۴- دلخوشی یعنی: مربای توت فرنگی رو با قاشق بخوری که تا سیر شی
۳۵- دلخوشی یعنی: توی خیـابون یـه کتابفروشی خوب پیدا کنی و امونش ندی
۳۶- دلخوشی یعنی: زغال افروخته باشـه و دندهی باشـه و دنبه… کباب دنده باشـه و تو باشی و…
۳۷- دلخوشی یعنی: بی هوا برات کیک تولد بیـارن
۳۸- دلخوشی یعنی: صبح از خواب بیدار شی و ببینی بساط حلیم و کلهپاچه بـه راهه…
۳۹- دلخوشی یعنی: توی دلِ طبیعت کمپ بزنی و کنار آتیش شب رو بگذرونی
۴۰- دلخوشی یعنی: یـه کتاب خوب بخری، یـه کتاب خوب بخونی
۴۱- دلخوشی یعنی: از فلافل ونیز سنندج گاز بگیری!
۴۲- دلخوشی یعنی: یـه سونا بخار حسابی توی هوای سرد
۴۳- دلخوشی یعنی: بستنی قیفی هزار تومنی رو جوری با لذتبزنی کـه صد هزار تومن بیـارزه
۴۴- دلخوشی یعنی: بری کوهنوردی/پیـادهروی
۴۵- دلخوشی یعنی: یـه قلب پاک داشته باشی و اینو بدونی
۴۶- دلخوشی یعنی: توی Green moon همدان یـه پیتزا مخصوص بخوری!
۴۷- دلخوشی یعنی: ماشینت کـه خیلی کثیف شده رو دستمال بکشی
۴۸- دلخوشی یعنی: دودِ قلیون کـه بهت بخوره، حالت بـه هم بخوره. برسه بـه سیگار
۴۹- دلخوشی یعنی: نون روغنی داغ و تازه با خامـه و پنیر، و چایی شیرین
۵۰- دلخوشی یعنی: تماشایِ نماز خواندن مادر /
۵۱- دلخوشی یعنی: گرمت باشـه و دستت رو ببری زیر بالش و تشک و از سرماش لذت ببری
۵۲- دلخوشی یعنی: توی بازی فوتبال PES، شیش تاییش کنی!
۵۳- دلخوشی یعنی: فکر کنـه خوابی، بیـاد روت رو بکشـه و تو هنوز خوابت نبرده باشـه
۵۴- دلخوشی یعنی: جوجه کباب و ماهی کباب رو روی ذغال درست کنی
۵۵- دلخوشی یعنی: خونـهی کثیف رو مرتب و جارو کنی، بعد بشینی وسط خونـه و کیف کنی از این همـه تمـیزی
۵۶- دلخوشی یعنی: یـه عالمـه ظرف کثیف رو بشوری، آخرش سینک رو آب بکشی و ازش لذت ببری
۵۷- دلخوشی یعنی: وقتی عجله داری، که تا مـیرسی بـه چهار راه، چراغِ قرمز، سبز بشـه و خوشحال بـه رفتن ادامـه بدی
۵۸- دلخوشی یعنی: خندههای از ته دلِ پدر یـا مادرت رو ببینی
۵۹- دلخوشی یعنی: ۱۰۰۰۰ دقیقه تماس رایگان داشته باشی و یکی کـه باهاش کلی حرف داری
۶۰- دلخوشی یعنی: ماشینت رو بعد از کارواش وقتی مثه دسته گل شده، سوار شی
۶۱- دلخوشی یعنی: مـیگه مراقب خودت باش، آروم برو، رسیدی خونـه حتما زنگ بزن
۶۲- دلخوشی یعنی: یواشکی بشنوی دارن ازت تعریف مـیکنن
۶۳- دلخوشی یعنی: همـیشـه جیبت پر از شکلات باشـه و بدون مناسبت بـه دیگران شکلات بدی
۶۴- دلخوشی یعنی: پاشیدن آبِ پرتقال و چشیدنِ طعمش، وقتی توی دهنت فشارش مـیدی
۶۵- دلخوشی یعنی: خارج آبِ نارگیل از هاش
۶۶- دلخوشی یعنی: پاچهی شلوارت رو بدی بالا و پات رو ی توی آبسردِ رودخونـه یـا حوض
۶۷- دلخوشی یعنی: وقتی پشت فرمونی، با این کـه حق با تو هست، بـه عابرهای پیـاده و ماشینهای دیگه راه بدی و اونا ازت تشکر کنن
۶۸- دلخوشی یعنی: یـه زمستون سرد باشـه و تو باشی و یـه کرسی گرم و لحافِ روش
۶۹- دلخوشی یعنی: پوست گرفتن آناناس، بـه شیوه حرفهای
۷۰- دلخوشی یعنی: یـه قاچ هندونـه رو که تا رسیدن بـه قسمت سفیدیش بخوری
۷۱- دلخوشی یعنی: تک خالِ حکم دستت بیـافته!
۷۲- دلخوشی یعنی: تکوندن سنگهای داغ از سنگگی کـه دمِ صبح گرفتی
۷۳- دلخوشی یعنی: وقتی رسوندیش مقصد، صبر کنی/کنـه که تا کامل بره/بری توی خونـه
۷۴- دلخوشی یعنی: دیدن یـه انیمـیشن قشنگ
۷۵- دلخوشی یعنی: بازی با بچههای کوچیک و باختنِ عمدی از اونها
۷۶- دلخوشی یعنی: دستات از خوردن تمشک قرمز شـه
۷۷- دلخوشی یعنی: طعم توت فرنگی و ریواس و گوجه سبز
۷۸- دلخوشی یعنی: پ از آتیش چهارشنبه سوری
۷۹- دلخوشی یعنی: تابستونا توی حیـاط زیر پشـهبند بخوابی
۸۰- دلخوشی یعنی: وقتی هنوز وسط چهارراهی، چراغ زرد بشـه ولی تو بتونی با آرامش بری
۸۱- دلخوشی یعنی: وضو بگیری
۸۲- دلخوشی یعنی: سیـاه شدن دستات از پوست کندن گردویِ سبز
۸۳- دلخوشی یعنی: مادرت دلمـهی برگ پخته باشـه با ته دیگِ مرغ!
۸۴- دلخوشی یعنی: بشنوی بهت حسودی مـیکنن
۸۵- دلخوشی یعنی: یـه لباس نو تنت کنی/جورابِ تازه پات کنی
۸۶- دلخوشی یعنی: کارتِ پایـانِ خدمتت بیـاد دمِ درِ خونـه
۸۷- دلخوشی یعنی: سیب زمـینی سرخ کرده و سس تند
۸۸- دلخوشی یعنی: آش رشتهی با پیـازداغِ تازه…
۸۹- دلخوشی یعنی: بعد از خداحافظی، سر بچرخونی ببینی هنوز داره نگات مـیکنـه و برات دست تکون مـیده
۹۰- دلخوشی یعنی: موقعِ رانندگی، وقتی بهت راه مـیدن، با یـه بوقِ کوتاه ازش تشکر کنی
۹۱- دلخوشی یعنی: راحت شدن از شرِ آشغالها بعد از اینکه گذاشتی دمِ در
۹۲- دلخوشی یعنی: آب بازی کنی و به صورت همدیگه آب بپاشید
۹۳- دلخوشی یعنی: یـه عطسهی از ته دل و با صدای بلند کنی
۹۴- دلخوشی یعنی: خوشبخت باشی
۹۵- دلخوشی یعنی: عاشق باشی/عاشقت باشـه
۹۶- دلخوشی یعنی: با پاهای روی چمن خیس قدم بزنی
۹۷- دلخوشی یعنی: خدا رو دوست داری/خدا دوستت داره
۹۸- دلخوشی یعنی: دلت خوش باشـه
۹۹- دلخوشی یعنی: خانواده …
۱۰۰- دلخوشی یعنی: سلامتی …
پ.ن. : شما هم مـیتونین از دلخوشیهاتون توی کامنتها به منظور ما بگید.
[اگه هیچ نیست، خدا کـه هست... انشا درباره قدم زدن در کنار ساحل]